بیت الاحزان مکتب الزهرای شهرستان اهر | ||
|
انسان هر چند که استعدادهايي سرشار ، گسترده و برتر داشته باشد ، جز با تقويت و تحکيم آنها به وسيله شجاعت ، به پيروزي شايان نميرسد ، زيرا شجاعت به معناي به کاربردن توانمندانه اين استعدادها و دادن ارزش حقيقي به آنهاست . پس شجاعت رساترين تعبير براي نيروهاي دروني است . هر شخصيتي ، در هر موقعيتي که باشد ، هنگامي که شجاعت ندارد ، ارزش انساني خود را از دست ميدهد ، به پژمردگي ميگرايد ، زبوني بر او چيره ميگردد و ترس هم ، به هر شکل آن بيماري کشندهاي است که شخصيت را ، با همه خرمي و سرزندگيش غافلگير مي کند و ميکشد . شجاعت مهار کردن خود در برابر هر عاملي است ، با هر شدت و قدرت که باشد ، همچنين وجود و مقدار بقاء امم و عزت و سربلندي آنها وابسته به ميزان بهرهاي است که از شجاعت داشته باشند . همچنين خويشتنداري و صراحت لهجه و مقاومت با ناملايمات و سختيهاي روزگار و احترام به آزادي ديگران ناشي از ملکه شجاعت است . تمام مظاهر اين شجاعت در حسين علیه السلام وجود داشت و روح و جسم او مرکز نمايش عاليترين مرتبه شجاعت بود . وي با قوت قلب در نبرد با دليران اقدام کرد و صابرانه حمله مينمود و فرار از جهاد را پستي و عار ميدانست . با نفسي مطمئن و عزمي آرام به استقبال شدائد ميرفت . مصافحه با شمشير و نيزه را در راه خدا غنيمت ميدانست و جانبازي و ريختن خون دل را در راه عزت بهايي کم ميشمرد ، و از پستي و دنائت ابا ميکرد ، اگر چه متضمن قتل و شهادت باشد . طبري و ابن اثير از عبدا . . . بن عمار نقل کردهاند که وقتي پيادگان لشکر عمرسعد از چپ و راست حمله کردند ، آن حضرت بر آنها که از جانب راست حملهور شده بودند حمله کرد تا گريختند و بر آنها که در سمت چپ بودند ، حمله فرمود تا آنها را نيز تاراند ، و در اين حال عمامه بر سر و پيراهن خزي در برداشت . به خدا سوگند هرگز شکستهاي را نديدم که فرزندانش و اهل بيت و اصحاب و يارانش کشته شده باشند ، دلدارتر و قويتر و بي بيمتر از حسين . به خدا سوگند پيش از او و بعد از او کسي را مثل او نديدم . به هر سو حمله ميکرد و لشکر از او ميگريختند . ابن ابيالحديد ميگويد : کيست در شجاعت مانند حسين بن علي که در ميدان کربلا گفتند : ما نديديم کسي را که انبوه مردم بر او حملهور شده باشند ، و از برادران و اهل و ياران جدا شده باشد ، شجاعتر از او مانند شير ، سواران را در هم ميشکست و چه گمان ميبري به مردي که راضي به پستي نشد و دست در دست آنهانگذارد تا کشته شد . موضوعات مرتبط: معرفت، ، برچسبها: امام حسین, سیدالشهدا, عشق حسین, شجاعت, [
] [ ] [ مجتبی علیپور ] [
] [ ] [ مجتبی علیپور ]
شگفتا، شگفتا!! به خدا سوگند، اين واقعيت قلب انسان را ميميراند و دچار غم و اندوه ميکند که شاميان در باطل خود وحدت دارند، و شما در حق خود متفرقيد. زشت باد روي شما و از اندوه رهايي نيابيد که آماج تير بلا شديد. به شما حمله ميکنند، شما حمله نميکنيد؟ با شما ميجنگند، شما نميجنگيد؟ اينگونه معصيت خدا ميشود و شما رضايت ميدهيد؟ وقتي در تابستان فرمان حرکت به سوي دشمن ميدهم، ميگوييد هوا گرم است مهلت ده تا سوز گرما بگذرد، و آنگاه که در زمستان فرمان جنگ ميدهم، ميگوييد هوا خيلي سرد است بگذار سرما برود، همه اين بهانهها براي فرار از سرما و گرما بود؟ وقتي شما از گرما و سرما فرار ميکنيد، به خدا سوگند که از شمشير بيشتر گريزانيد. مظلوميت امام (ع) و علل شکست کوفيان اي مرد نمايان نامرد! اي کودک صفتان بيخرد، که عقلهاي شما به عروسان حجلهآراي، شباهت دارد، ای کاش که شما را هرگز نميديدم و هرگز نميشناختم، شناختن شما سوگند به خدا که جز پشيماني حاصلي نداشت، و اندوهي غمبار سرانجام آن شد. خدا شما را بکشد که دل من از دست شما پرخون، و سينهام از خشم شما مالامال است، کاسههاي غم و اندوه را، جرعه جرعه به من نوشانديد، و با نافرماني و ذلت پذيري، راي و تدبير مرا تباه کرديد، تا آنجا که قريش در حق من گفت: بي ترديد پسر ابيطالب مردي دلير است ولي دانش نظامي ندارد. خدا پدرانشان را مزد دهد، آيا يکي از آنها تجربههاي جنگي سخت و دشوار مرا دارد؟ يا در پيکار می تواند از من پيشي گيرد؟ هنوز بيست ساله نشده، که در ميدان نبرد حاضر بودم، هم اکنون که از شصت سال گذشته ام. اما دريغ، آن کس که فرمانش را اجراء نکنند، رايي نخواهد داشت. خدا را بر آنچه که خواسته و هر کار که مقدر فرمود ستايش ميکنم، و او را بر اين گرفتار شدنم به شما کوفيان ميستايم، اي مردمي که هرگاه فرمان دادم اطاعت نکرديد، و هر زمان شما را دعوت کردم پاسخ نداديد، هرگاه شما را مهلت ميدهم در بيهودگي فرو ميرويد، و در هنگامه جنگ سست و ناتوانيد، اگر مردم اطراف امام خود جمع شوند طعنه زده، و اگر شما را براي حل مشکلي بخوانند سر باز ميزنيد. پدر مباد دشمنان شما را! براي پيروزي منتظر چه چيزي هستيد؟ چرا براي گرفتن حق خود جهاد نميکنيد؟ آيا در انتظار مرگ يا ذلت هستيد؟ بخدا سوگند! اگر مرگ من فرا رسد که حتما خواهد رسيد، بين من و شما جدايي خواهد افتاد، در حالي که من از همنشيني با شما ناراحت، و حضورتان براي من بيفايده بود. خدا خيرتان دهد، آيا ديني نيست که شما را گردآورد؟ آيا غيرتي نيست که شما را براي جنگ با دشمن بسيج کند؟ شگفتآور نيست که معاويه انسانهاي جفاکار پست را ميخواند و آنها بدون انتظار کمک و بخششي از او پيروي ميکنند!! و من شما را براي ياري حق ميخوانم، در حالي که شما بازماندگان اسلام، و يادگار مسلمانان پيشين ميباشيد، با کمک و عطايا شما را دعوت ميکنم ولي از اطراف من پراکنده ميشويد، و به تفرقه و اختلاف روي ميآوريد. نه از دستورات من راضي ميشويد، و نه شما را به خشم ميآورد که بر ضد من اجتماع کنيد، اکنون دوست داشتني چيزي که آرزو ميکنم، مرگ است. کتاب خدا را به شما آموختم، و راه و رسم استدلال را به شما آموزش دادم، و آنچه را که نميشناختيد به شما شناساندم، و دانشي را که به کامتان سازگار نبود جرعه جرعه به شما نوشاندم. اي کاش نابينا ميديد! و خفته بيدار ميشد! سوگند بخدا چه نادان مردمي که رهبر آنان معاويه، و آموزگارشان پسر نابغه (عمروعاص) باشد! سوگند به خدا ميدانستم که مردم شام به زودي بر شما غلبه خواهند کرد. زيرا آنها در ياري کردن باطل خود، وحدت دارند، و شما در دفاع از حق متفرقيد، شما امام خود را در حق نافرماني کرده و آنهاامام خود را در باطل فرمانبردارند. آنها نسبت به رهبر خود امانتدار و شما خيانتکاريد، آنها در شهرهاي خود به اصلاح و آباداني مشغولند و شما به فساد و خرابي (آنقدر فرومايهايد) اگر من کاسه چوبي آب را به يکي از شماها امانت دهم ميترسم که بند آن را بدزديد نفرين به امت خيانتکار خدايا، من اين مردم را با پند و تذکرهاي مداوم خسته کردم و آنها نيز مرا خسته نمودند، آنها از من به ستوه آمده، و من از آنان به ستوه آمده، دل شکستهام، به جاي آنان افرادي بهتر به من مرحمت فرما، و به جاي من بدتر از من بر آنها مسلط کن. خدايا، دلهاي آنان را، آنچنان که نمک در آب حل ميشود، آب کن. به خدا سوگند، دوست داشتم، به جاي شما کوفيان، هزار سوار از بنيفراس بن غنم ميداشتم که: (اگر آنان را ميخواندي، سواراني از ايشان نزد تو ميآمدند مبارز و تازنده چون ابر تابستاني اي مردم کوفه! بدنهاي شما در کنار هم، اما افکار و خواستههاي شما پراکنده است، سخنان ادعايي شما، سنگهاي سخت را ميشکند، ولي رفتار سست شما دشمنان را اميدوار ميسازد، در خانههايتان که نشستيد، ادعاها و شعارهاي تند سر ميدهيد، اما در روز نبرد، ميگوييد اي جنگ، از ما دور شو، و فرار ميکنيد. آن کس که از شما ياري خواهد، ذليل و خوار است، و قلب رهاکننده شما آسايش ندارد، بهانههاي نابخردانه ميآوريد، چون بدهکاران خواهان مهلت، از من مهلت ميطلبيد و براي مبارزه سستي ميکنيد، بدانيد که افراد ضعيف و ناتوان هرگز نميتوانند ظلم و ستم را دور کنند، و حق جز با تلاش و کوشش به دست نميآيد، شما که از خانه خود دفاع نميکنيد چگونه از خانه ديگران دفاع مينماييد؟ و با کدام امام پس از من به مبارزه خواهيد رفت؟ به خدا سوگند فريب خورده آن کس که به گفتار شما مغرور شود، کسي که به اميد شما به سوي پيروزي رود، با کندترين پيکان به ميدان آمده است، و کسي که بخواهد دشمن شما را با شما هدف قرار دهد، با تيري شکسته، تيراندازي کرده است به خدا سوگند! صبح کردم در حالي که گفتار شما را باور ندارم، و به ياري شما اميدوار نيستم، و دشمنان را به وسيله شما تهديد نميکنم. راستي شما را چه ميشود؟ دارويتان چيست؟ و روش درمانتان کدام است؟ مردم شام نيز همانند شمايند؟ آيا سزاوارست شعار دهيد و عمل نکنيد؟ و فراموشکاري بدون پرهيزگاري داشته، به غير خدا اميدوار باشيد؟ چه مقدار با شما کوفيان مدارا کنم؟ چونان مدارا کردن با شتران نو باري که از سنگيني بار، پشتشان زخمشده است، و مانند وصله زدن جامه فرسودهاي که هرگاه از جانبي آن را بدوزند، از سوي ديگر پاره ميگردد؟ هرگاه دستهاي از مهاجمان شام به شما يورش آورند، هر کدام از شما به خانه رفته، درب خانه را ميبنديد، و چون سوسمار در سوراخ خود ميخزيد، و چون کفتار در لانه ميآرميد. سوگند به خدا! ذليل است آن کس که شما ياري دهندگان او باشيد، کسي که با شما تيراندازي کند گويا تيري بدون پيکان رها ساخته است. به خدا سوگند! شما در خانهها فراوان، و زير پرچمهاي ميدان نبرد اندکميد، و من ميدانم که چگونه بايد شما را اصلاح کرد و کجيهاي شما را راست کرد، اما اصلاح شما را با فاسد کردن روح خويش جايز نميدانم، خدا بر پيشاني شما داغ ذلت بگذارد، و بهره شما را اندک شمارد، شما آنگونه که باطل را ميشناسيد از حق آگاهي نداريد، و در نابودي باطل تلاش نميکنيد آنسان که در نابودي حق کوشش داريد. اي مردم عراق! همانا شما به زن بارداري ميمانيد که در آخرين روزهاي بارداري جنين خود را سقط کند، و سرپرستش بميرد، و زماني طولاني بيشوهر ماند، و ميراث او را خويشاوندان دور غارت کنند. آگاه باشيد! من با اختيار خود به سوي شما نيامدم بلکه به طرف ديار شما کشانده شدم، به من خبر دادند که ميگوييد علي دروغ ميگويد!! خدا شما را بکشد، به چه کسي دروغ روا داشتهام؟ آيا به خدا دروغ روا داشتم؟ در حالي که من نخستين کسي هستم که به خدا ايمان آوردم، يا بر پيامبرش؟ من اول کسي بودم که او را تصديق کردم! نه به خدا هرگز!! آنچه گفتم واقعيتي است که شما از دانستن آن دوريد، و شايستگي درک آن را نداريد، مادرتان در سوگ شما زاري کند واي، واي، سردهد. پيمانه علم را بر شما رايگان بخشيدم، اگر ظرفيت داشته باشيد. و به زودي خبر آن را خواهيد فهميد. خدايا آبرويم را با بي نيازي نگهدار، و با تنگدستي شخصيت مرا لکه دار مفرما، که از روزيخواران تو روزي خواهم، و از آدمهاي بدکردار عفو و بخشش طلبم، مرا در ستودن آن کس که به من عطايي فرمود موفق فرما، و نیز در نکوهش آن کس که از من دريغ داشت، در صورتيکه در پشت پرده، اختيار هر بخشش و دريغي در دست تو است و تو بر همه چيز توانايي! منبع: نهج البلاغه مولا
موضوعات مرتبط: معرفت، خطوط دلتنگی، ، [
] [ ] [ مجتبی علیپور ] موضوعات مرتبط: مسائل جاری بیت الاحزان، ، [
] [ ] [ مجتبی علیپور ]
در نظر هيچ خردمندى ترديد پذير نيست كه شرف و برترى هر چيزى بسته بفايده و نتيجه آن چيز است. بنابراين قاعده : در ميان موضوع هاى تاريخى نخستين امرى كه ميتواند متضمن مهمترين فوايد و نتايج باشد موضوعى است كه دين الهى بر آن پايه گذارى شده و كيش و آئينى بر اساس آن استوار گشته و قوائم و استوانه هاى مذهبى بر آن نصب شده باشد .بهمين جهت است كه پيشوايان تاريخ در ثبت مبادى و تعاليم اديان فداكارى نموده و وقايع تابعه و شئون مربوطه بان از قبيل - كيفيت پيدايش و نحوه دعوت و مبارزات و حكومات و ساير تشكيلات مترتبه به آنرا كه روزگاران دراز و قرنهاى متمادى بر آن گذشته همه را ثبت و قيد نموده اند.
سنه الله فى الذين خلوا و لن تجد لسنه الله تبديلا.
اينك بذكر و خصوصيات مورخينى كه واقعه غديرخم را در آثار و كتب تاريخى خود ثبت نموده اند مبادرت ميشود :
نام مورخ، تاريخ فوت او، نام كتاب او
1 - بلاذرى، 279هجرى، انساب الاشراف
2 - ابن قتيبه، 276 هجري، " المعارف " و الامامه و السياسه "
3 - طبرى، 310 هجري، كتابى در خصوص اين موضوع نوشته
4 - ابن زولاق ليثى مصرى، 278 هجري، در تاليف خود
5 - خطيب بغدادى، 463 هجري، در تاريخ خود
6 - ابن عبد البر، 464 هجري، الاستيعاب
7 - شهرستانى، 548 هجري، الملل و النحل
8 - ابن عساكر، 571 هجري، تاريخ شام
9 - ياقوت حموى، 626 هجري، جلد 18 معجم الادباء صفحه 84 چاپ اخير
10 - ابن اثير، 630 هجري، اسد الغابه
11- ابن ابى الحديد، 656 هجري، شرح نهج البلاغه
12 - ابن خلكان، 582 هجري، وفيات الاعيان
13 - يافعى، 768 هجري، مرآت الجنان
14 - ابن الشيخ البلوى، حدود 605، در " الف باء "
15 - ابن كثير شامى، 774 هجري، البدايه و النهايه
16 - ابن خلدون، 808 هجري، در مقدمه تاريخ خود
17 - شمس الدين ذهبى، 748 هجري، تذكره الحفاظ
18 - نويرى، حدود 833 هجري، نهايه الارب فى فنون الادب
19 - ابن حجر عسقلانى، 852 هجري، " الاصابه " و " تهذيب التهذيب "
20 - ابن صباغ مالكى، 855 هجري، الفصول المهمه
21 - مقريزى، 845 هجري، الخطط
22 - جلال الدين سيوطى، 911 هجري، در كتب متعدده
23 - قرمانى دمشقى، 1019 هجري، اخبار الدول
24 - نور الدين حلبى، 1044 هجري، السيره الحلبيه
و غير اينها از مشاهير فن تاريخ
همچنین آن جمله از محدثين بزرگ كه واقعه غدير خم را حديث نموده اند :
1 - پيشواى مذهب شافعى - ابو عبد الله محمد بن ادريس شافعى "وفات 204" - طبق مذكور در " النهايه " ابن اثير
2 - پيشواى مذهب حنبلى - احمد بن حنبل "متوفى 241" در "مسند" و "مناقب"
3 - ابن ماجه "متوفى 273" در "سنن"
4 - ترمذى "متوفى 279" در "صحيح" خود
5 - نسائى "متوفى 303" در "خصايص"
6 - ابويعلى موصلى "متوفى 307" در "مسند" خود
7 - بغوى "متوفى 317" در "مصابيح السنه"
8 - دولابى "متوفى 320" در "الكنى و الاسماء"
9 - طحاوى "متوفى 321" در "مشكل الاثار"
10 - حاكم "متوفى 405" در "مستدرك"
11 - ابن المغازلى شافعى "متوفى 483" در "مناقب"
12 - ابن منده اصفهانى "متوفى 512" در تاليف خود بطرق متعدده
13 - خطيب خوارزمى "متوفى 568" در "مناقب" و در "مقتل ابى عبد الله الحسين عليه السلام"
14 - گنجى "متوفى 658" در "كفايت الطالب"
15 - محب الدين طبرى "متوفى 694" در "الرياض النضره" و "ذخاير العقبى"
16- حموينى "متوفى 722" در "فرايد السمطين"
17 - ذهبى "متوفى 748" در "تلخيص"
18 - هيثمى "متوفى 807" در "مجمع الزوايد"
19 - جزرى "متوفى 830" در "اسنى المطالب"
20 - ابو العباس قسطلانى "متوفى 923" در "المواهب اللدنيه"
21 - متقى هندى "متوفى 975" در "كنز العمال"
22 - هروى قارى "متوفى 1014" در "المرقاه فى شرح المشكات"
23 - تاج الدين مناوى متوفى 1031" در "كنوز الحقايق فى حديث خير الخلايق" و "فيض القدير"
24 - شيخانى قادرى - در "الصراط السوى فى مناقب آل النبى صلى الله عليه و آله"
25 - باكثير مكى "متوفى 1047" در "وسيله المال فى مناقب الال"
26 - ابو عبد الله زرقانى مالكى "متوفى 1122" در "شرح المواهب"
27 - ابن حمزه دمشقى حنفى در "البيان و التعريف"
- و غير اينها از محدثين –
آياتى از قرآن كريم كه در مورد اين قضيه نازل شده در برابر ديدگان مفسر نمايان ميشود و بر مفسر لازم و واجب است كه آنچه از مصدر وحى درباره نزول آن آيات و تفسير آن رسيده بيان كند، و روا نميداند كه كار او نارسا و كوشش او ناقص باشد. : اينك قسمتى از مفسرين بنام كه در تفسير خود بذكر اين واقعه پرداخته اند :
1 - طبرى "متوفاى سال 310" در تفسير خود
2- ثعلبى "متوفاى سال 427 - يا - 437" در تفسير خود
3 - واحدى "متوفاى سال 468" در " اسباب النزول "
4 - ابو محمد بغوى "متوفاى سال 516"
5 - قرطبى "متوفاى سال 567" در تفسير خود
6 - فخر رازى "متوفاى سال 606" در تفسير كبير
7 - قاضى بيضاوى "متوفاى سال 685" در تفسيرش
8 - ابن كثير شامى "متوفاى سال 774" در تفسيرش
9 - نيشابورى "متوفاى در قرن هشتم" در تفسيرش
10 - جلال الدين سيوطى متوفاى سال 911 در تفسيرش
11 - ابو السعود العمادى "متوفاى سال 972"
12 - خطيب شرمينى "متوفاى سال 977"
13 - قاضى شوكانى "متوفاى سال 1173"
14 - آلوسى بغدادى "متوفاى در سال 1270" در تفسيرش
- و غير اينها از مفسرين-
و اما علماء علم كلام - در مورد اقامه دليل و برهان در هر يك از مسائل كلام - وقتى كه بموضوع امامت ميرسند : براى غلبه بر مدعى و يا بمنظور نقل دليل و برهان طرف خود ناگزيرند كه متعرض واقعه غدير خم شوند - هر چند كه در عين اين اقدام بزعم خود در چگونگى دلالت حديث مزبور بمناقشه پردازند. اينك جمله از متكلمين بنام كه در كتب خود بذكر واقعه غديرخم پرداخته اند :
1 - قاضى ابوبكر باقلانى بصرى "متوفى 403" در "التمهيد"
2 - قاضى عبد الرحمن ايجى شافعى "متوفى 756" در "المواقف"
3 - سيد شريف جرجانى "متوفى 816" در "شرح المواقف"
4 - بيضاوى "متوفى 685" در "طوالع الانوار" 5 - شمس الدين اصفهانى در "مطالع الانظار"
6 - تفتازانى "متوفى 792" در "شرح المقاصد"
7 - قوشچى - المولى علاء الدين "متوفى 879" در "شرح تجريد"
منبع: کتاب بزرگ الغدیر علامه امینی رحمه الله علیه
موضوعات مرتبط: معرفت، ، [
] [ ] [ مجتبی علیپور ] |
|
[ نویسنده : مجتبی علیپور ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |